فصل نو

لحظه ی دیدار نزدیکست....

فصل نو

لحظه ی دیدار نزدیکست....

دلنویس 6

دیشب دلش از من رنجید خیلی رنجید!

امروز دلم از او لرزید خیلی لرزید!


دیشب همه اش تقصیر من بود! همه همه اش.

خیلی پرت حرف زدم، خودم هم نمی دانستم چه دارم می گویم!

ناامید و دل بریده از همه چیز!

خیلی سخت است یک هو آرزو هایت خراب بشود سرت، خیلی سخت است!

او از من رنجید اما می دانم اینقدر مهربان هست که مرا ببخشد، شاید هم نبخشید!


اما امروز دلم بسیار لرزید!

خیلی خیلی !

وقتی با یک لیوان آب از کنارم رد شد! وقتی دیدمش ته سالن و او پشتش به من بود!

وقتی دوباره از کنارم رد شد و من چقدر هول شده بودم. 

وقتی او را دیدم و او از من دور شد!



نظرات 1 + ارسال نظر
hany سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ب.ظ

kheily divooone ie
chera nagofty?
koja body?
man chera u ro nadidam
kheily bady ye neda midady kho bmarefat
koja boody?
albate behtar ke nagofty 3mishod


وقتی لیوان آب دست بود از کنار دفتر گروه عمران رد شدی اون گوشه بودم!
بعد هم وقتی رفتید سوار آسانسور بشی رو به روی آسانسور بودم
وای چه لذتی داشت دیدنت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد