امروز بیشتر از همیشه دلتنگت شدم
بیشتر از همیشه!
وقتی بلوار دانشگاه را پیاده می آمدم تو را کنارم حس می کردم!
آرزو داشتم کنارم راه بروی، دستت را بگیرم و از هر دری صحبت کنیم.
چه کسی می گفت آرزو بر جوانان عیب نیست؟
دروغ می گفت! این آرزو ها در جوانی برایم عیب شده است!
کار دنیا را می بینی!
می دانی حافظ چه می گوید در این روزها :
زبان خامه ندارد سر بیان فراق / و گرنه شرح دهم با تو داستان فراق
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال / به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق
سری که بر سر گردون به فخر می سودم/ به آستان که نهادم به آستان فراق
چگونه باز کنم پر در هوای وصال / که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق
کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی /فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق
بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود / ز موج شوق تو در بحر بیکران فراق
اگر به دست من افتد فراق را بکشم / که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق
رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب / قرین آتش هجران و هم قران فراق
چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شدهست / تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار / مدام خون جگر میخورم ز خوان فراق
فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق / ببست گردن صبرم به ریسمان فراق
به پای شوق گر این ره به سر شدی حافظ / به دست هجر ندادی کسی عنان فراق
من خیلی مسخرم بخدا.........زده به سرم بیخوابی دارم چرت میگم ولش بیخیال من شو
الهی قربونت برم من!
تقصیر منه همش
قبول دارم!
ایشالا درست می شه!
پس بهت اس و میل بدم ؟