فصل نو

لحظه ی دیدار نزدیکست....

فصل نو

لحظه ی دیدار نزدیکست....

مقدمه

این قسمت نوشته هام رو خواهشنا نخونید

البته می دونم که کسی به اینجا سر نمی زنه که بخواد بخونه اما خب اگر کسی اتفاقی هم اومد نخونه بهتره.

این سری نوشته ها ارزش ادبی نداره و فقط انتشار احساسات درونیه 


از وقتی شروع کردم شعر های سهراب رو بخونم برام سوالاتی پیش اومد که در جواب دادن به اون ها درموندم

سوالاتی که شاید خود سهراب هم جواب درست درمون نداشته باشه به هر حال من این سوالات رو ازش دارم و شده سر پل صراط هم جلوش رو بگیرم ، خواهم گرفت .


خب اینم از مقدمه

باشه تا اصل مطلب رو بذارم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد